پسرم بعد ازدواج طبقه بالای خونه مون زندگی می کنه و
مهتاب هر بار اینجا، خونه ما بودن از خاله(زندایی) میخواست که ببرنش بالابچه تا حالا عروسی ندیده بود و توی قند دایی!(عقد دایی)که توی محضر برگزار شد با تعجب و شگفتی به همه چیز نگاه می کرد.عروسی هم فقط فامیل درجه ۱ و ۲ حضور داشتند و تعداد زیاد نبود، در نتیجه بچه ها کلی بهشون خوش گذشت. و عروس که آمد خونه، گل دستش رو داد به مهتاب و اینجا اوج عشق و حال بود براش، گل رو می برد بالای سرش و می چرخید.خلاصه این طفلکیای عروسی ندیده!( از دست کرونا!) با یک اتفاق جدید و جالب مواجه شدن که مهتاب رو به فکر ازدواج انداخت!فقط به مامانش می گفت من میام پیش شما زندگی می کنم.چند وقت پیش داشتیم بازی می کردیم، یهو گفت، مامان مینا، دخترای ۵ ساله میتونن ازدواج کنن؟منم که در حال منفجر شدن از خنده بودم به زور جلوی خودم رو گرفتم و گفتم نه عزیزم ۵ سال خیلی کمه برای ازدواج!پرسید چرا؟منم یکسری دلیل براش آوردم و قانع شد.بعد پرسید دخترای ۵ سال و نیمه چی!؟ اسم...
ما را در سایت اسم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sabar766 بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 13:34